سید امیرحسینسید امیرحسین، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره
شروع عشق مامان و باباشروع عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

سید امیرحسین میرترابی

سید امیرحسین من دقیقا درپنجاهمین روز بهار سال 94 در بیمارستان خاتم الانبیا تهران بدنیا اومده و بنده یعنی مامان شکیبا قصد دارم خاطرات گل پسری

4 تا خبر خوب

سلام خوجل مامانی چند تا خبر اولیش این که عزیز من 4 آبان رفت تو اتاق خودش و دیگه تو گهوارش که  تو اتاق ما بود، نمیخوابه و فقط شبا مرتب برای شیر بیدار میشه که حسابی کار مامانی هم در اومده،تا میام بخوابم ،شما  برای شیر بیدار میشی، میام تو اتاق شما و شیرت میدم و تا میخوابی برمیگردم اتاق خودمون و  دویاره روز از نو و روزی از نو دومیش اینکه ،پسر قشنگ من ،11 آبان دو دندونی شد اونم دوباره بدون دردسر همیشه عاشق عکس این نی نی هایی بودم که وقتی میخندن دوتا دندون پایینشون معلومه،حالا گل قشنگ خودم وقتی میخنده دو دندونیه و مامانش کلی کیف میکنه از دیدنش سومیش اینکه دیگه بینیت خرخر نمیکنه و آخریش اینکه گلکم دیگه راحت از...
12 بهمن 1395

عادت بد مو کشیدن

سلام عزیز مادر یه عادت بدی پیدا کرده بودی که به هرکی میرسیدی موهاشو با تموم وجود میکشیدی و کاملا از این کار لذت میبردی و از ته دلت میخندیدی،همه رو هم بلااستثنا مستفیض کرده بودی حتی امیرعلی کوچولو رو این عادتتو تا یک سالگی داشتی متاسفانه.حتی یه روز که بابامهدی از سرکار برگشت خونه و اومد تو اتاقت و رو شکمت آروم سرشو گذاشت یه کاری کردی که دیگه هوس این کارا به سرش نزنه شروع مهربونی پدر به پسر شروع عشق پسر به پدر و اینم خوشحالی شما بعد از مو کشیدن باباییتون البته مامانی همه بچه ها این کارا رو انجام میدن و توش هیچ قصد و غرضی نیست،و این کار شما کاملا طبیعیه گل قشنگم   ...
11 بهمن 1395

سرگرمی های گل من

سلام قشنگ مامانی نزدیک به 4 ماهت بود که غلت میزدی از پشت بروی شکم، اما چون نمیتونستی برگردی سرجات انقدر غر میزدی که من باید از اشپزخونه میومدم و شما رو هی برمیگردوندم و دوباره روز از نو و روزی از نو.تموم عشقت این بود که برات کتاب داستان بخونیم و مدام باهات حرف بزنیم ولی  اگر میخواستی بازی کنی با اسباب بازیات با تشک بازیت علاقه خاصی نشون میدادی،و با اون عروسک پنگوینه بیشتر حرف میزدی منم همیشه تشکتو تو پذیرایی پهن میکردمو تشک مربوط به تشکچه بازی رو در میاوردم و میله ها و عروسکاشو  میذاشتم بالای سرت ،شما رو  توی تشک خودت میخوابوندم،ولی مدام از آشپزخونه به اتاق برای برگردوندنت میومدم از نظر شما هیشکی نباید به کارای خودش ،ا...
11 بهمن 1395

اولین دندون آقا امیرحسین

                                       سلام قشنگ مامانی پسر مامانی  تقریبا از روز چهارم یا پنجم محرم، بابا مهدی ما رو برد خونه مان جون تا اونجا شبا شما راحت بخوابی،بخاطر اینکه خونه مان جون اینا ته کوچه بن بسته و تو ایام محرم خیلی بی سروصداس ولی خونه خودمون محل رفت و امد تموم دسته های نارمکه،شما هم که عادت داری ساعت 10:30شب بخوابی و ما میترسیدیم مثل اوایل محرم ، مثل اون وقتی که تو خونمون خواب بودی، از صدای دسته ها از خواب بپری و بترس...
10 بهمن 1395

سقا حسین

سلام عزیزم اولین جمعه ماه محرم رو برای حضرت علی اصغر عزاداری میکنن و کار قشنگی که هرساله دارن انجام میدن ،جمع کردن مادران با نوزادا و شیرخواره هاشون توی یه محله.امسالم به رسم هرسال ،مراسم تو مصلای تهران برگزار شد و این اولین باره که مامانی تو این محفل شرکت میکنه،آخه خدا امسال بزرگترین نعمتشو عطا کرده و چقدرم بابت سقا کردنت خوشحالم ان شالله دوستدار واقعی امام حسین و حضرت عباس باشی گل قشنگم نه اونقدر ظاهری که فقط مشکی بپوشی. یا امام زمان ببخش این زنایی رو که موهاشونو دکلره میکنن و میریزن بیرون و با ته آرایشی مثلا حرمت این ماهو نگه میدارن،آخه خانوم محترم،اگه باباتم بمیره میری آرایشگاه موهاتو رنگ میکنی و آرایش داری یا اونقدر غم از دست دادن...
10 بهمن 1395

محرم

سلام گل خوشبوی من محرم با تموم غمش رسید    اصلا این ماه یه بوی دیگه ای داره و از طرفیم حال و هوای دلت و روحت یه جور دیگس به عشق آقای همین ماه اسمتو امیرحسین گذاشتم و اگر صدتا پسر دیگه هم داشته باشم بازم اسمشو حسین میذارم،اصلا این آقای مظلوم نهایت عشقه،یه عشقی که همه عالم درگیرش شدن ،دیگه چه برسه به ما بچه شیعه ها که داریم تو دریای وجودشون شنا میکنیم و از وجود پربرکتشون سیر نمیشیم.دورت بگردم امام حسین،آقای صبر و اسوه شجاعت ،تو ماه محرمت نفسامم از استنشاق برکت بی پایانتون کم میاره چه برسه به معجزه ها و دیدنی های دست علمدارت برای شفای مسیحی و کلیمی،دارم آروم آروم روز شماری میکنم برای اینکه این سرباز کوچولوتو سقا کنم. ب...
10 بهمن 1395
1