سید امیرحسینسید امیرحسین، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره
شروع عشق مامان و باباشروع عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

سید امیرحسین میرترابی

سید امیرحسین من دقیقا درپنجاهمین روز بهار سال 94 در بیمارستان خاتم الانبیا تهران بدنیا اومده و بنده یعنی مامان شکیبا قصد دارم خاطرات گل پسری

خونه تکونی با امیرحسین

سلام جوجو کوچولوی من نزدیک عید شد و دوباره خونه تکونی  امسالم من و بابا مهدی دست به کار شدیم و افتادیم به جون در و دیوار.اما امان از وروجک فسقلی که کارش فقط بهم ریختن و کثیف کردن جاهایی بود که ما با یه بدبختی تمیز کرده بودیم از بعضیاشون عکس انداختم اما از خیلی اش نه ،چون واقعا نمیشد هم شما رو کنترل کرد و هم خونه رو تمیز کرد و هم دست به گوشی باشم اینم تزئین میز تلویزیون با پیچ که همش خلاقیت شماست،چون قبلا لطف کرده بودید و دستگیرشو کنده بودی برای اینکه بتونی راحت درشو باز کنی یه پیچ گیر اوردی و گذاشتی تو سوراخ دستگیره خدا بیامرزش،حالا بماند قسمت های زخمی شده میز،ولی کلا ذهنت خوب کار میکنه این...
28 آبان 1396

دوستدار الینا

سلام عزیز دل مامان برام خیلی عجیب بوده و هست که با اینکه از طرف مان جون اینا اولین نوه بودی و آنقدر مورد توجه بودی،الینا رو خیلی دوست داشتی و اصلا سر سوزنی بهش نه حسادت میکردی و نه بهش صدمه میزدیم و مادام فقط دوست داشتی بغلش کنی و مرتب بوسش کنی حتی با اینکه آغوش مان جون همیشه جایگاه تو بود و توجه مان جون برات خیلی اهمیت داشت،ولی اگه مان جون یا حتی من و هر کس دیگه ای به الینا توجه میکرد،تو انگار بیشتر ذوق میکردی و دور و بر الینا میگشتی قضیه بخاطر این برام عجیبه که همه بچه ها حسادت میکنن مخصوصا اگه نوه اول باشن و واکنش های بدی در قبال ورود نوه جدید به خونواده دارن ولی شما اصلا اینطوری نبودی ،حتی برای اولین بار که الینا رو دیدی ...
27 آبان 1396

مداح رقاص

سلام عشقم فدات بشم عزیزم،قربونت برم عزیزکم،هرجا بلندگو و میکروفون گیر میاری،سریع میری و پشتش وایمیسی و شروع میکنی به مداحی،هر چیزی هم گیر بیاری که بشه باهاش خوند،سریع مشغول میشی و وسطش یه چیزایی میگی که ما رو حسابی میخندونی،ولی اگه صدای آهنگم بشنوی ،سریع پا میشی و میرقصی ...
18 آبان 1396

سلفی

سلام جوجه جوجه طلایی کوچولو بااستعداد من، موبایل همه رو میگیره و بجز مواقعی که صفحه،قفل داشته باشه،راحت بازش میکنه و از خودش عکس میگیره،اونم از نوع سلفیش   این دیگه آخرش بود،گوشیمو گذاشته بودی زیر پات و با انگشت پات از خودت عکس انداختی،یاد این عکسای اینستاگرامی افتادم قربونت برم من که آنقدر هنرمندی،با اون ژستای خوردنیت    ...
16 آبان 1396

بامزه خان

سلام قشنگ مادری دورت بگردم که هم شیطونی و هم خیلی بامزه این حرف من نیستاااااا؛همه میگن یه جوری هستی که در کنار تموم شیطنتات ،آدم رو میخندونن و همین باعث میشه که در ازای همه شیطونیات،همه بامزه بازیا تو ببینن و دوست داشته باشن،به قول یه بنده خدایی وقتی امیرحسین هست هزارتا درد هست و وقتی نیست سه هزارتا تو این عکسا خودت کلاه و شالگردنتو انداختی و چون زمستان بود ،تنها لباسی که برای بیرون رفتن لازم میدونستی همین شال و کلاهت بود حالا تو هر حالتی چه با لباس و چه بی لباس اینجا هم تل زدی و دختر خوشگلی شدی،خدا بیامرزه تلمو ، دیگه بعد از اون قضیه هرجای خونه رو گشتم ،گیرش نیاوردم. یه ادا و اطوار...
15 آبان 1396

شیطونک مامانی

سلام مامانم پسری من خیلی شیطون تشریف داشتی و داری کلی کارای خطرناک میکنی،مثلا کوچولوی من این الان چیه؟؟ بله، ظرف درپوش ماکروفر که من بی خبر از همه جا در نتیجه یه لحظه غفلت باید  بیام و شاهد چنین صحنه ای باشم،شما آنقدر دکمهstartماکرو رو فشار داده بودی که  این بدبخت به این شکل در اومده بود یا مثلا این چیه قشنگم؟؟ بله خدا بیامرزتشون گلای تزئینی  مامان بود که همه رو  طی یه عملیات کاملا متبحرانه شکوندی آخه این چه سرگرمیه  که هر روز سیصد بار میز جلو مبلی رو اینطوری میکنی ؟؟ آنقدر لاستیکی توی ماشین لباسشویی رو کشیدی که وقتی لباس میشستم تو آشپزخونه سیل راه می افتاد،آخر سر هم ...
14 آبان 1396
1