سید امیرحسینسید امیرحسین، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره
شروع عشق مامان و باباشروع عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

سید امیرحسین میرترابی

سید امیرحسین من دقیقا درپنجاهمین روز بهار سال 94 در بیمارستان خاتم الانبیا تهران بدنیا اومده و بنده یعنی مامان شکیبا قصد دارم خاطرات گل پسری

بازیهای پسری(قسمت دهم)

سلام گلکم با ترکیب ماست و رنگ غذا برات مثلا خودم گواش درست کردم و با دادن یه قلم مو به دستت و چسباندن کاغذ به کانتر اپن ،خواستم اولین تجربه نقاشی با گوا ش رو داشته باشی،تو تموم مدت نقاشی فقط حواست به این بود که دستات یه وقتی به ترکیب ماست و رنگ آلوده نشه،چون همینطوری که گفتم از کثیفی دستات بدت میومد ولی احساس میکنم تجربه خوبی برات بود و برای ۵ دقیقه شما رو مشغول خودش کرد ...
8 آبان 1396

کمک دست مامانیش

سلام عشق کوچولو من هدف از گذاشتن این پست صرفا بخاطر اینه که بدونی از همین کوچولوییت بشدت مسئولیت پذیری،و فقط هدفت کمک مامانه ولی خوب چون کوچولویی نمیتونی خوب کارا رو انجام بدی و بعد از هر کمکی که به مامانت میکنی،کار مامان و  درواقع دوبل میکنی که این امر کاملا طبیعیه و نباید از یه فسقول بیست ماهه انتظار داشت که مثلا پیازداغ رو صرفا فقط تو خود ماهیتابه سرخ کنه و بدلیل عدم هماهنگی حرکات دستش،تموم پیاز داغا رو ،روی گاز و سرامیک آشپزخونه میریزه یا مثلا میخوای پودر بریزی تو جا پودری ماشین لباسشویی ،وسط مسطای باز کردن جا پودری یهویی متوجه آب ریختن تو محفظه میشی و شما هم عاشق آب بازی،تموم زندگیمو میکنی آب و کف،دیگه چه میش...
8 آبان 1396

بازیهای پسری(قسمت نهم)

یکی از بازیهایی که باعث افزایش مهارت دست ورزی و افزایش خلاقیت و هوش بچه ها  میشه ،بازی با خمیره.چون پسری قشنگم ،سنش طوری نبود که از این خمیرای آماده بازاری در اختیارش بذارم،برای همین یه یا علی گفتم و خودم دست به کار شدم و با  حرارت دادن متوسط ،یه لیوان اب و  یه لیوان آرد و یک جهارم لیوان نمک،همراه با یک ق غ ابلیمو و دو ق غ روغن ، یه خمیر نمکی خانگی درست کردم تا  دیگه  شاهد خطر ناشی از خوردنش توسط پسرم نباشم، چون کوچولوها تا حدود سه سالگی هنوز با چشیدن و فروبردن اشیا تو دهنشون به حس کنجکاویشون جواب میدن. خلاصه بعد از آماده شدن خمیر و دادنش به پسرکم،بدلیل مقداری چرب بودنش هنوزم حس چندش پسریم...
7 آبان 1396

بازیهای پسری(قسمت هشتم)

چون پسری قشنگم علاقه خاصی به دست کردن تو کیسه برنج و لمس دونه های برنج داشت،برای همین یه مشت برنج رو با رنگ غذا که کاملا خوراکیه، تو دو رنگ،رنگ آمیزی کردم و در اختیار شگذاشتم ایشونهم با یه عشقی دست تو برنجای رنگی میکرد که دیگه تموم اون نتایج بعد از اتمام بازی ایشون و خستگی  ناشی از جمع کردن دونه های برنج  توسط بنده، به فراموشی سپرده میشد. بعد از اتمام این بازی، تا یه هفته در حال جمع کردن اون برنجای رنگی از زیر مبلا و فرشا بودم و تنها بازی که یه بار انجام دادش همین بود،چون من دیگه برنج رنگی در اختیارش نذاشتم. نه بابت زحمت جمع کردن بعدش،نههههه،به دو دلیل دیگه این کار رو تکرار نکردم. دلیل اول:بخاطر هدر ر...
7 آبان 1396

بازیهای پسری(قسمت هفتم)

یکی از بازیهایی که هنوزم که هنوزه نتونستم توسط شما بدرستی انجامش بدم،چسباندن یه سری اشیا به چسب پهنی بود که دو طرفش  رو به اپن آشپزخونه چسبونده بود. چون شما بشدت عاشق چسب پهن بودی ، اصلا حواست به چسباندن وسایل نبود و فقط میخواستی چسب رو از اپن بکنی و تو دستات مچاله کنی.البته مچاله کردن چسب هم باعث دست ورزی شما میشد اما هدف من از تدارک این بازی چیز دیگه ای بود ...
7 آبان 1396

بازیهای پسری(قسمت ششم)

شما خیلی ژله دوست داشتی و داری اما همونطوری که گفتم از دست زدن بهش خیلی چشندشت میشد ،یعنی کلا از کثیف شدن دستات بدت میومد و تموم هدف  این بازیا علاوه بر خلاق کردن شما ،از بین بردن چندشت نسبت به دستات بود بالاخره دست به کار شدم و یه روزی آب رو جوش آوردم و بسته ژله رو دادم دستت و با تند تند حل کردنش تو آب و گذاشتنش تو یخچال،بعد از چند ساعت یه ژله خوشمزه درست شد بعدش تمومشو  تیکه کردم و ریختم تو لگن آب تا شما مجبور بشی دستاتو،تو آب بکنی و اونا رو  لمس کنی ، که البته شما هم تموم ژله ها رو با چای صاف کن درآوردی و تندتند ژله ها رو خوردی بدون اینکه دستای مبارکتون بهشون بخوره با تشکر فراوان  از ...
7 آبان 1396

بازیهای پسری(قسمت پنجم)

بازی بعدی آرد بازی بود که واقعا داغون شدم سرش ،نمک رو وقتی با جارو برقی راحت میشه جمع کرد اما در مرد آرد هم میتونم بگم براحتی جمع میشه اما رد سفیدی که از خودش رو مبلا و فرشا به جا میذاره کار رو جارو کشی رو به مرحله دوم میکشونه،خلاصه چون این بازی باعث مهارتهای دست ورزی میشه و از طرفی هم شما با چنگ مالی کردن آردا لذت میبردی،این بازی رو بارها و بارها در اختیارت میذاشتم و شما هم با شادیت منو راغبتر از همیشه میکردی،ولی واقعا خیلی سخت بود جمع کردن یه مشت آردی که تو سراسر خونه پخش و پلا بود   ...
7 آبان 1396

بازیهای پسری(قسمت چهارم)

چند روزی میشد که دوست داشتی همه چیزو فوت کنی اما فوتت خیلی قوی نبود یا در واقع بهتره بگم که نمیتونستی هوا رو بدی بیرون و فرایند فوت کردن رو پیاده کنی. برای همین مامانی برات با یه لیوان و یه دونه نی و یه دستکش یه بار مصرف دستگاهی درست کرد که خیلی زود فوت کردن رو یاد گرفتی و اینم جشن پیروزی بعد از کامیابی در فعالیتت ...
7 آبان 1396

بازیهای پسری(قسمت سوم)

چون پسر قشنگی من خیلی بازی با آب رو دوست داشت،مامانی هم خیلی به مغزش فشار میاورد تا بتونه یه سری بازی جالب با آب برای شما آماده کنه،برای همین مامانی با مقوا چند تا ماهی درست کرد و انداخت تو لگن آب و وظیفه شما فقط و فقط ماهیگیری و لذت ناشی از پاشیدن آبها روی تن خودت و مامانی و تموم زندگی بود مامانی خیلی دوست داره اینو همیشه بدون و در نهایت کار میرسه به گرفتن ماهی ها با دست  ...
7 آبان 1396