سید امیرحسینسید امیرحسین، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره
شروع عشق مامان و باباشروع عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

سید امیرحسین میرترابی

سید امیرحسین من دقیقا درپنجاهمین روز بهار سال 94 در بیمارستان خاتم الانبیا تهران بدنیا اومده و بنده یعنی مامان شکیبا قصد دارم خاطرات گل پسری

سالگرد ازدواج مامانی و بابایی

سلام سلام صدتا سلام عشق کوچولوی من 8 آبان سالگرد ازدواج من و باباییه.اصلا انتخاب ماه و روزش یه فلسفه ای برای خودش داره. تو پستای قبلی برات نوشته بودم که من و بابایی بشدت عاشق امام رضاییم و حتی روز عقدمون مصادف با تولد این امام همام بود میخواستیم سالگرد قمری عقدمون مراسم عروسیمونو بپا کنیم اما  سال 91 نتونستیم روز تولد امام رضا سالن خالی گیر بیاریم برای همین تصمیم گرفتیم به نیت ایشون هشتمین روز از هشتمین ماه سالو برای روز عروسیمون انتخاب کنیم تازه یه اتفاق جالبی که روز عروسیمون افتاد این بود که انقدر تو ترافیک خوردیم که تایم ورود و من و باباییت به سالن حدود 8 شب بود که مامان و باباهامون حرس میخوردن و اما من و باباییت این تاخیر رو به ف...
25 خرداد 1396

مهندس جان

سلام عشقم فبلنا گفته بودم که شما بشدت عاشق وسایل برقی هستید،ولی لپ تاپ و موبایل برات یه چیز دیگس یعنی من برای اینکه وبلاگتو اپدیت کنم باید همیشه صبر کنم یا عصرا که میخحوابی لپ تاپمو درارم یا شبا.من که خودم دیر شروع کردم وبلاگ نویسیتو دیگه محدود کردنش به یه ساعت شب،موقع خواب،اونم بعضی وقتا،دیگه آخرشه اینم از عکسایی که شما لپ تاپ محترم مامانی رو که نمیذاشت کسی بذارش رو زمین یا اینکه خاک بشینه روش، مستفیضش کردی و افتاده زیر دست شما اونم با فجیع ترین شکل موجود بعععععععععععععله،عکس دکمه کنده شده لپ تاپم ، که کاملا مشهوده در عکسا ،خودش مشخص کننده بلاهاییه که سر یک لحظه غفلت از طرف مامانی،به سر اون طفلک اومده   ...
25 خرداد 1396

آشپزی

سلام مامانی اون روزا مسابقه آشپزی بین من و باباییت بود که بیا و ببین ولی خداییش پیتزاها و آبگوشت و قورمه سبزی و لوبیا پلوی باباییت محشره همچین باحوصله درست میکنه که دیگه من کم میارم،باباییت انقدر با عشق آشپزی میکنه که آدم دقیقا متوجه میشه که عاشق آشپزیه البته خداییش اینم بگمااااااا ، وقتی مهمون تعداد بالا دارم همیشه برنجامو باباییت آبکش میکنه دیگه چه میشه کرد این کاری بود که از دستم بر میومد برات یه بابایی گیر اوردم آچار فرانسه،همه چی تموم.امیدوارم قدرشو بدونی نمونه کارای مامانی و پیتزاهای مامان کش باباییت خداییش پیتزای باباییت حرف اولو میزنه. ...
25 خرداد 1396

شیرین کاری

سلام گل خوشبوی مامانی ماشالله هزار ماشالله،گل پسری من روزبروز اکتیوتر میشد و از دیوار راستم دیگه میرفت بالا اندر فعالیت جدیدی که گلکم یاد گرفته بود،بالارفتن از نرده های تختشو بعدش پریدن رو خوشخوابش بود که با گرفتن فیلمهایی از این توانایی ایشون که تو ارشیوم نگه داشتم و نشون دادنش به افراد مختلف فحش آبداری رو برای خودم میخریدم و همیشه با سرزنش بقیه مبنا بر عدم مراقبت از شما روبرو بودم.ولی مامانی من هم مراقبت بودم و هم دوست داشتم که هر کاری که احساس میکنی که میتونی رو بدون هیچ ممانعتی از طرف من،بعنوان یک بزرگتر انجامش بدی .ولی خودمونیماااا تو این مدتی که این کارا رو انجام میدادی مخصوصا موقع پرت کردن خودت از رو نرده ها رو خوشخوابت ...
19 خرداد 1396

رفتن دوباره مامانی به باشگاه

سلام آقای مامان امسال مان جونم برخلاف سالهای قبل زودتر برگشته بود تهران،چون یه عالمه کار برای مدرسشو کلاس بندی و خیلی کار دیگه داشت البته این از خوش اقبالی بنده بود که مان جونم اومده تهران چون بالاخره با خیال راحت میتونستم شما رو به کسی بسپرمو با خیال اسوده به یکی از کارایی که خیلی دوست داشتم تو این مدت انجام بدمو اما بخاطر وابستگی شما به شیر نمیتونستم  رو  بالاخره استارتشو بزنم .بععععععععععععله مامانی باشگاه ورزشی ثبت نام کرد ،برای همین یه روز در میون مان جونم میومد دنبالمون و منم راحت به ورزشم میرسیدم البته رشته ورزشی مامانی ایروبیک بود و تو این رشته مدرک مربیگری داشت اما چون ایروبیک تایم خاص داش...
15 خرداد 1396
1