سید امیرحسینسید امیرحسین، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره
شروع عشق مامان و باباشروع عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

سید امیرحسین میرترابی

سید امیرحسین من دقیقا درپنجاهمین روز بهار سال 94 در بیمارستان خاتم الانبیا تهران بدنیا اومده و بنده یعنی مامان شکیبا قصد دارم خاطرات گل پسری

افتادن بندناف

سلام قشنگ مامانی امروز که یازدهمین روز تولدت بود بندنافت افتاد هم تو راحت شدی هم ما ،همش وقتی پوشکت میکردم چک میکردم بندنافت نره زیر پوشک و اذیتت کنه حالا پروژه بعدی ختنه شماست ،زنگ زدم به مطب دکتر محمود مقیمی تا وقت بگیرم برای ختنه.مطب دکتر مقیمی سعادت آباده و شنیده بودم که کارش تو ختنه بیسته بیسته بطوریکه نی نی هیچ دردی رو حس نمیکنه.بالاخره 4خرداد بهم وقت دادند که فکر کنم بازم مجبورم با مان جون برم،آخه بابایی این چند وقت جلساتش زیاده از طرفی منم نمیخوام ختنه رو دیرتر از این انجام بدیم. ...
16 آبان 1395

روزهای اول و عقیقه کردن

سلام گل پسرم صبح روز بعد یعنی دوشنبه بابارضا هم ،برای راحتی من تو شیر دادن و هم، برای رسیدگی به درختاش رفت لاهیجان،ولی قبل از رفتنش ازت کلی عکس گرفت که اگه دل تنگت شد عکساتو ببینه بعد از رفتن بابا رضا زندگی 4نفره ما شروع شد،بابامهدی  از صبح تا شب میرفت سرکار ولی مان جونم مرخصی گرفته بود تا پیش ما بمونه مان جونم دم به دقیقه بهم میرسید از درست کردن کباب گرفته تا  خوروندن آبمیوه های جورواجور به من،همشم میگفت بخور مادر جون داشته باشی،خیییییییییییییییییییییییییییییییللللللللللللللللللللللللییییییییییییییییی مهربونه مان جونم،نمیدونم چجوری ازش تشکر کنم بابت این همه خوبیش،خدایا شکرت که همچین مامانی بهم دادی .  علاوه بر این همه ...
15 آبان 1395

بازگشت به خانه

سلام گلکم بالاخره من و تو بابایی و مان جون رسیدیم در خونه بابای مامانی،چقدر جالب سه تایی رفتیم و چهارتایی برگشتیم ماشین که سر کوچمون رسید،دیدیم، بابارضا که روز قبلش  درحال تمیز کردن خونه  و تعمیر موتور معیوب شده کولرمون بود، حالااسفند به  این دست  و یه منقل و  تو اون یکی دستش به استقبال ما اومد  و با نگاهی عاشقانه نگاهت کرد  که نگوووووووو بابا فتاح و مامان بابایی هم گوسفندی که بابامهدی برای قربونی سفارش داده بود و آورده بودن  تو کوچه البته بگمااا این همسایه های همیشه در صحنه ما هم از لای در خونشون و پنجره هاشون به استقبال ما اومده بودن اینو یادم رفت که بگم ،بابافتاح چون سرماخورده بود از ترس ...
14 آبان 1395

اذان و اقامه گفتن در گوش شما

راستی مامانی،من از بابا مهدی درخواست کردم تا قبل از رفتن به خونه تو گوش راستتون اذان بگن و تو گوش چپتون اقامه اینم از فلسفه اذان و اقامه گفتن تو گوش نی نیها: نچه در یادداشت زیر آمده تلفیقی ازاحادیث معصومین  وگفتار بزرگان اهل سنت درباره فلسفه وحکمت گفتن اذان واقامه در گوش نوزادان می باشد.از قدیم رسم بر این بود که وقتی کودکی به دنیا می آمد او را در آغوش پدربزرگ یا مادربزرگش که سال ها مسلمانی کرده بود و آداب اسلامی را خوب می دانست می گذاشتند تا با دهانی که بارها با آن ذکر خدا را گفته، در گوشش اذان و اقامه بخواند.این رسم هنوز هم در بین بسیاری از خانواده ها انجام می شود. البته شاید بعضی از خانواده ها به دلیل مشغله زیاد از این کار...
14 آبان 1395

خوابیدن مامانی در بیمارستان برای اولین بار

سسسسسسسسسسسسسلام گل پسرم اونروز شنبه 19 اردیبهشت مامانی رو به بخش منتقل کردن  و بعد از نوش جون کردن شیره و نون که مامان بابایی اورده بود،بیمارستانم سنگ تموم گذاشت و حسابی بهم رسیدن هم غذاشون خیلی خوب بود هم دم به دقیقه اتاقمو تمیز میکردن،24 ساعته مراقب بودن که لباسا و زیر انداز مامانی کثیف نشه از خون،آخه مامانی حسابی خونریزی کرده بود عصرم که شد فامیلا من جمله زن دایی میترا و عمو میثم اومدن ملاقاتم و در طول روز شنبه، من،کماکان در حال تلاش ،برای شیر دادن شما وچون بیمارستان خاتم الانبا بیمارستان دوستدار کودکه تموم مدت پیش  مامانی  و تو اتاق مامانی بودی و تختتونو گذاشته بودن کنار تخت من شب که شد شما رو بردن تو اتاق نی نی ها و ...
13 آبان 1395

پشت درهای اتاق زایمان

سلام و صد سلام وقتی روسری سرم کردن و رو تخت خوابوندنم تا از اتاق زایمان بیام بیرون،با اون همه بی حالیم متوجه شدم که همه منو یه طور خاصی نگام میکنن اولش متوجه نشدم اما بعدش فهمیدم که بابا مهدی و مان جون پشت اتاق عمل انقدر گریه زاری کردن ،که تموم مراجعین بیمارستان فقط داشتن اونا رو دلداری میدادن و برای من دعا میکردن،بطوریکه بعد از زایملانم یه آقایی شکلات پخش کرده تو مدتی که من تو بلوک مشغول زایمان بودم ،طفلکیا چقدر دعا خوندنو و هر آن ترس از اینکه بعد از تحمل این همه درد ، از بلوک بیان بیرون و برگه اجازه برای سزارین منو بدن دستشون و مجبور به انجام عملی بشن که ،مامانی اصلا دوست نداشته.و تموم تموم مدت  و لحظه به لحظش رو فقط و فقط برا...
13 آبان 1395