سید امیرحسینسید امیرحسین، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره
شروع عشق مامان و باباشروع عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

سید امیرحسین میرترابی

سید امیرحسین من دقیقا درپنجاهمین روز بهار سال 94 در بیمارستان خاتم الانبیا تهران بدنیا اومده و بنده یعنی مامان شکیبا قصد دارم خاطرات گل پسری

داستان های امیرحسینی گنجوی

سلام عشق قشنگم چی بگم اندر اوصاف شیطنتهای بی بدیل شما که از آویزون شدن به در و دیوار شروع میشه تاااااااااااااااااااااا کندن سیم انتن وسط دیدن یه سریال، اونم قسمت مهیجش بعععععععععععععععله به من میگن مامانی از بیشتر کارات عکس دارم تا یه روزی بهت نشون بدم چه فسقول وروجکی بودی و اگه چیزی از قلم انداختم یا عکسی گرفته نشده دیگه ببخشید دیگه ،مطمین باش اون لحظه مامانی یا داشته خرابکاریای شما رو راست و ریس میکرده یا مشغول غذا درست کردن و کارای خونه بوده خوووووووووووووب بریم سراغ اولین داستان شما. اینی که دست شماست و شده اسباب بازی جنابعالی یه زمانی دکور خونه بود،خدا بیامرزتشون چیزای قشنگی بودن ولی خوب چه میشه کرد دیگه عمرشون به دن...
8 خرداد 1396

دندونای نیش گل پسرم

سلام عزیز دلم پسر قشنگ من تو فاصله تقریبا یک ماه ،4تا دندون نیشش زد بیرون و فقط یه ذره بی اشتها ییش منو اذیت کرد اما خدا رو شکر نه اسهال و استفراغ و نه تبی که بین بچه های در حال دندون دراوردن شایعه رو ،تا بحال  مخصوصا سر این سری دندون ها ،تو پسریم تجربه نکردم  با اینکه میگن دندون نیش دندونیه که کلا بچه رو خیلی اذیت و بدخلق میکنه ،اما پسری من اصلا این چیزا روی اخلاق خوشش تاثیری نداشت و بااینکه یکی از دندونای نیشش روز قبل از تولد باباییش داشت میزد بیرون،کاملا با مامانیش همکاری کرد و منو اصلا اذیت نکرد،تازه خیلیم با خوش رفتاری و خوش اخلاقیش اون شب رو هم برای باباییش و من و هم مهمونامون خاطره انگیز کرد دورت بگردم پسر ...
7 خرداد 1396

تولد بابا مهدی(قسمت اول)

سلام دردونه مامانی بعععععععععععععله ،داشت نزدیک تولد  سی سالگی بابا مهدیت میشد و از اونجایی که بنده بدنبال یه سری کارای ژانگولری بودم ،تصمیم گرفتم برای باباییت یه تولد باحال بگیرم تنها فکری که به ذهنم رسید این بود که تو تلگرام یه گروه بزنم و فامیلای باباییتو اد کنم و اینجوری هم دعوتشون کردم و هم از کمکای فکریشون استفاده کردم اولین مسیله ای که خیلی مهم بود تم تولد بود که چی باشه بهتره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟که بعد از چند تا پیشنهاد از جانب اعضای گروه بالاخره ایده سمیه،زن عموی بابایی رو پسندیدم و تم تولد باباییت شد قلب.هم درست کردنشون با وجود شما خیلی راحت بود و هم از نظر ظاهر و مفهوم قشنگ بود وقت بشدت کم بود و از اون طرفم قرار بود بابا مه...
4 خرداد 1396

شیطنت و ریخت و پاش

سلام عزیز دلم بعد از برگشتن از لاهیجان و رفتن به تولد دوست بابایی شما حسابی توانمند شدی.بطوریکه دیگه میتونستی راحت راه بری و حتی کیسه برنج  یا هر چیز سنگین دیگه ای رو تو دستات میگرفتی و بدون اینکه تعادلت بهم بخوره راحت قدم بر میداشتی،ماشالله پسرکم همونطوری که تو عکسا پیداست همه چیز به بالای اپن رفته حتی اون خروسه که با بابامهدیت از جنگل حرا خریده بودیم،هزار ماشالله امون نمیدی به هیچی و همش داری از در و دیوار بالا میری و نه که کم رو زمین شلوغی میکردی حالا هر چی هم که بالا بود مخصوصا کتابای کتابخونه همش پخش زمین بود و کار مامانی هم حسابی در اومده بود،برای همین هر چیز تزیینی چه رو زمین، چه بالا رو جمع کرده بودم ...
4 خرداد 1396
1